محل تبلیغات شما



 

همیشه این سوال در بین اکثریت افراد جامعه مطرح است که چرا کشور ما علیرغم داشتن منابع مالی و انسانی بسیار خوب، همچنان جز کشورهای توسعه نیافته است؟

حدود 110 سال است که جامعه بشری وارد دنیای مدرن شده است و علم و فناوری با سرعت زیادی جامعه بشری را تحت تاثیر خود قرار داده است، در این زمان در کشور ما نیز اقدامات بسیاری انجام شده همانند: راه سازی، ساخت دانشگاه و مدرسه، گسترش صنایع و . بطوری که در حال حاضر در کوچک­ترین شهرهای کشور نیز شاهد حضور مراکز دانشگاهی هستیم، با این وجود همچنان کشور ما کشوری توسعه نیافته است. واقعا چرا؟

به نظر می­رسد پاسخ را باید در سیستم آموزشی وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم جست. سیستم آموزشی در این دو وزارتخانه که خروجی آن باید افرادی متفکر، توانمند و خلاق باشند، متاسفانه دارای نقایص عمیق و عدیده­ای است که نتیجه آن مطلوب نیست.

اما پرسش اساسی آن است که چرا سیستم آموزشی ما معیوب است؟ این معایب ناشی از چیست؟ راهکارهای برون رفت از این نقایص کدام است؟

برای بررسی این موضوع و پاسخ به این پرسش­ها می­توان سیستم آموزشی حاکم بر آموزش و پرورش و دانشگاه را به سه دسته کلی تقسیم نمود:

1- دبستان 

    2- متوسطه (اول و دوم) 

  3- دانشگاه (دوره کارشناسی و تحصیلات تکمیلی)

دسته اول:

در دسته اول، سیستم آموزشی باید به دانش آموزان مهارت­های اساسی زندگی و چگونه زندگی کردن را بیاموزد.

در دسته دوم باید چگونه فکر کردن و چگونگی نگریستن به مسایل را به دانش آموزان آموخت.

و در دسته سوم در واقع باید چگونه حل کردن و راه حل­ها را در مقیاس کوچک و بزرگ به دانشجویان آموزش داد.

متاسفانه مهمترین دسته (دسته اول) توجه کمتری توسط مدیران کلان و خرد کشور به آن شده است. ما به جای ایجاد محیط های شاد و مفرح و دادن آموزش­هایی که خلاقیت و ابتکار را در دانش آموزان تقویت کند به انواع تکنیک­ها و فعالیت­هایی که دانش آموزان را از رفتن و لذت بردن از فضای آموزشی مدرسه باز می دارد، رو آورده ­ایم.

دسته دوم:

زمانی که دانش آموزان وارد دسته دوم (متوسطه اول و دوم) می شوند و پس از گذراندن 6 سال که کمترین لذت و علاقمندی برای آنها ایجاد شده، باید وارد محیط دوم شوند. در این دسته غولی به نام کنکور مطرح است. کنکور عملا تیر خلاص را به دانش آموزانی که کمترین خلاقیتی که پس از سپری کردن دوره اول داشته­اند می­زند. کنکور سمی مهلک برای روح و روان دانش آموز و خانواده ایشان است. طوری که بسیاری از خانواده ها مجبورند میلیون­ها تومان خرج کنند تا از زیر استرس و فشار این غول رهایی یابند. حتی عدم تعادل و وجود صندلی های خالی در دانشگاه های خوب کشور هم نتوانسته از استرس و فشارهای کنکور بر دانش آموزان و خانوده هایشان بکاهد. در این قسمت به جا است که به تجزیه و تحلیل عملکرد آموزش و پرورش بر اساس کنکور (ملاک غیر علمی) بپردازیم. بودجه کل وزارت آموزش و پرورش حدود 36000 میلیارد تومان است و گردش مالی موسسات کنکوری حدود 8000 میلیارد تومان است و در کل 44000 هزار میلیارد تومان می­شود که بخش اعظم این هزینه توسط مسولان و خانوده ها برای عبور از کنکور هزینه می­شود. حال میانگین درصد کل دروس کنکور که توسط داوطلبان در کل سال هایی که کنکور سراسری برگزار شده بین 10- درصد تا 10+ می باشد. که اعداد و ارقام نشان دهنده فاجعه ای بزرگ در نظام تعلیم و تربیت کشورمان است. قابل ذکر است که در 10 سال گذشته ضریب منفی زدن درس ریاضی در کنکور سراسری 80 برابر شده است. اگر داوطلب هیچ مطلبی را نداند درصد صفر می­شود درصد منفی یعنی دانش آموز ما در این سیستم درس ریاضی را علاوه بر اینکه متوجه نشده بلکه بد متوجه شده است. بگذارید طور دیگر به مساله بنگریم، در کنکور سال 95 حدود 50 درصد افزایش رتبه­های زیر 100 توسط پایتخت نشینان داشته ایم و این بدین معناست که در تهران بودن، حداقل ماهی 3 میلیون تومان هزینه برای مدارس غیر انتفاعی و کلاس­های کنکور خاص و. باعث موفقیت در کنکور است حال اگر دانش آموزی واقعا استعداد داشته باشد ولی در مناطق محروم باشد عملا شانس دانش آموز برای کسب رتبه بهتر کاهش می­یابد و این نتایج واقعا مبرهن عدم عدالت تحصیلی در سیستم آموزشی در کشورمان می­باشد. وجود انواع سهمیه­ها (بیش از 15 نوع سهمیه) که بعضی از آنها همچون مناطق محروم و منطقه 3 برای دانش آموزانی که در مناطق محروم هستند بسیار خوب است ولی اکثرا (امتیاز پدر هیات علمی و .) برای رسیدن به عدالت آموزشی نیاز نیست. کشور ژاپن حدود 220 میلیارد دلار برای آموزش و پرورش خود هزینه می­کند. در صورتی که در ژاپن نه مدرسه غیرانتفاعی، تیز هوشان، دولتی، هیات امنایی و. وجود ندارد. حال کشور ما حدود 5 میلیارد دلار برای کل آموزش و پرورش هزینه می­کند و انواع مدارس هم وجود دارد. در صورتی که کیفیت خروجی دانش آموزان کشور ژاپن با خروجی سیستم آموزشی کشور ما قابل قیاس نیست. اینجاست که مسولان ما باید به خود آیند و این مجموعه آموزش و پرورش بیمار کشور عزیزمان را درمان کنند.

دسته سوم:

در این دسته، دانش آموز لقب دانشجو را بر دوش خود احساس می کند. فردی که از دو مرحله خشک و بی روح، دیگر رمقی برای انجام کارهای خلاقانه و مبتکرانه ندارد. عملا دانشجویی داریم که قوه خلاقیت آن نزدیک به صفر است. که نتایج آن در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری که برای دفاع از رساله خود باید کمی از کارهای خلاقانه استفاده کرد، آشکار می شود که از نتایج شوم آن می­توان به خرید و فروش رساله­های مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری، بی کیفیت بودن رساله های مقاطع تحصیلات تکمیلی و . اشاره نمود.

 

همه این عوامل باعث می شود که ما نتوانیم مدیری خلاق و توانمند داشته باشیم که بتوان با بازارهای جهانی رقابتی پایاپای داشت.

اما برخی از راهکارهایی که برای برون رفت از این بن بست پیشنهاد می­شود:

1- حذف مشق شب از برنامه درسی دانش آموزان دسته اول

2- تعیین آزمون هایی بر اساس رتبه بندی

3- حذف کامل کنکور سراسری

4- حذف مدارس نمونه و تیز هوشان

5- مجهز کردن مدارس به کارگاه های فنی  و آزمایشگاه های مدرن

6-تربیت معلمانی توانمندتر و توجه به برگزاری دوره های آموزش ضمن خدمت جهت به روز نمودن آن­ها

7-ارتباط نزدیک آموزش و پرورش و وزارت علوم با مراکز فنی و حرفه ای و نهادهای مشابه آن

8- نظارت­های دقیق بر پایان نامه های دانشگاهی

9- افزایش ساعات تدریس دروس عملی خصوصا در دانش آموزان دسته اول

10-کاهش دروس تئوری

11- اضافه نمودن آموزش مهارت­هایی همچون تئاتر، قصه گویی و ایفای نقش در دانش آموزان در دو دسته اول به منظور تقویت حافظه شنیداری آن­ها

12- تشویق دانش آموزان به انجام کارهای گروهی

13- بازنگری اساسی در کلیه دروس ارائه شده در مدارس و دانشگاه­ها به منظور حذف بخشی از مباحث غیر کاربردی از کتاب­های درسی

14- فرهنگ سازی عمیق در سطوح مختلف جامعه در خصوص مدرک گرایی و اثرات سو آن

15- تقویت ارتباط صنعت با دانشگاه

16- جهت­گیری مباحث آموزشی در سطح مدارس و دانشگاه­ها به سمت نیازهای اساسی جامعه

17- توجه ویژه به وضعیت اشتغال فارغ التحصیلان دانشگاهی

- رعایت تعادل در عرضه و تقاضا در خصوص جذب دانشجو در رشته­های مختلف دانشگاهی با نیازهای موجود در جامعه

19- توجه خاص به وضعیت معیشت معلمان و مدرسین دانشگاه­ها

20- حمایت از شرکت های دانش بنیان و طرح های تحقیقاتی کاربردی و حذف بروکراسی های اداری در تاسیس این شرکت­ها

21- آموزش مهارت های اساسی زندگی در سطح مدارس در کنار آموزش مباحث درسی

22- توجه ویژه به طرح های تحقیقاتی و مقالاتی که در آنها صرفا به حل مشکلات جامعه پرداخته می شود به جای چاپ مقالاتی که شامل یکسری داده های غیرکاربردی است

23- حذف شرط چاپ مقاله جهت دفاع دانشجویان تحصیلات تکمیلی و ارتقا اساتید دانشگاه­ها و جایگزینی آن با طرح هایی که بتوانند گرهی از مشکلات جامعه را حل نماید

24- بررسی سیستم آموزشی در کشورهای توسعه یافته به منظور اصلاح الگوهای موجود در نظام آموزشی کشور.

 

 

دکتر پیام حیاتی _ تخصص نانو شیمی

 

منبع : اتحاد جنوب


 

به نام نامي عشق

 

بعد از ٢٦ سال يكي از بهترين اتفاقات زندگي در يك شب تاريخي با حضور جمعي از دوستان و همكلاسيان سابق براي من رقم خورد.

ديشب با هماهنگي هايي كه از قبل مهندس سيد شهاب الدين موسوي انجام داده بود، بعد از ٢٦ سال صميمي ترين دوستان و همكلاسي هاي عزيزم را ملاقات كردم.

اين دورهمي و نشست صميمي كه به ميزباني آقاي غضنفر بنايي انجام گرفت با حضور استاد افرازه، استاد پاسالار و آقاي معرفت عزيز كه از مهمانان ويژه بودند همراه بود.

ديشب تمام دوستان حال و هواي نوجواني دوران پنجم طالقاني را داشتند و هر كسي خاطره ايي از آن دوران تعريف مي كرد. يكي كارمند بود و ديگري كارگر، يكي بنا بود و ديگري راننده و همه هم از كار و زندگي راضي بوديم.

جو حاكم بر مهماني كودكانه و كاملا صميمي بود و جوري خاطرات رو تعريف مي كرديم كه حس كلاس پنجم طالقاني رو داشتيم.

در آن دوران استاد عزيز و بزرگوارم آقاي حسين شيري كه هميشه با شيوه تنبيه كردن خاص خودش با ما برخورد ميكرد، بيشتر خاطرات و صحبت هاي دورهي دوستان مربوط به آقاي شيري بود(خشن و دلسوز).

از اينكه بعد از ساليان دراز سعادت حضور در بين همكلاسي هاي عزيزم را داشتم بسيار مسرور و خوشحالم.

انشاءالله كه دورهمي هاي خودموني با حضور گرم و پررنگ همه دوستان كلاس پنجمي برگزار شود.

 

هیبت الله سالاری

*****

 

حاضرین جمع :

غضنفر بنايي ميزبان ،سيد شهاب موسوي،عباس احمدزاده،هيبت الله سالاري،ابراهيم حق رو،اسماعيل پاك بين،علي شرفي،محسن ستوده،علي حاجب،ابوالفضل عليپور،حسن قلعه گلابي،عباس اميديان،اكبر  راهنورد،هادي حياتي،ارسلان پاسالار،و مهمان افتخاري و عكاس ايمان باقرزاده و بهرام پورشیری به عنوان طرح کاد آن سالها .

دانش آموزان کلاس پنجم دبستان طالقانی ، سال 72

 

پ . ن : ارسال عکس و اسامی : حسین شبانکاره 

پ . ن 2 : آقایان سالاری و ویژه مرد فعال این روزهای شهر "محسن کاووسی" را به چالشی فرا می خوانم و انشالله با برنامه ریزی بتوانید دبیران دوره راهنمایی خیام و دانش آموزان را گرد هم آورید. شبیه کاری که سالهای دور توانستیم دبیران و دانش آموزان دبیرستان امیرکبیر را گرد هم آوریم و یک روز به یادماندنی را رقم بزنیم . نیازی به همایش نیست . می شود به کوه زد و یک روز را در دل طبیعت گذراند.


 

 

هرچه رکاب می زنم به تو نمی رسم
هرچه رکاب نمی زنم نمی ایستم
نه در تعادلم نه نامتعادلم
نه دیوار به سمتم می آید و نه دیوار از سمتی که می روم می رود کنار
ردِ تایر را تکرار می کنم تا نرسم
و نمی رسی که از ردِ تایر برهانی ام

 تو می توانی رک و راست بیایی 
 من را از زین برداری
بغل کنی ببری گوشه ی اتاق
خانه را از رویم کنار بزنی
و بخوابانی ام در
و بخوابی با
و بخوابیم تا
و نمی آیی اما

داری من را با نرسیدن هام کجاها می گذاری
داری من را با نکشیدن هات نمی رسانی ام
دارم روی دوچرخه از خواب فرار می کنم
دارد روی دوچرخه خوابم می گیرد و می پرد از سرم
دارد نداردها دارکوب می شوند توی سرم
دارم از ندارم ها به ندارم های تازه می رسم
 دارکوب ها دارند می کوبند
دارکوب ها دارند شکل دارکوبی را توی سرم تتو می کنند
دارکوب ها می کوبند و رکاب بی فایده است
دارم فکر می کنم چطور فرار کنم از فکر

دارم رکاب می زنم دروغ است
دارد هرچه دروغ است راست از آب در می آید
داری کجاها چه می کنی با داردهات؟ 



حسین باقری



خداوند را سپاس ميگويم براي بودنش و براي اينكه همواره كنار ماست.
فرزندان دلبند ايران زمين ، كودكان ارجمند و والاجاي وطن
خداوند را براي تندرستي و دلشادي شما شاكرم .
از خداي داناي مهرپرور ميخواهم كه همواره كنار شماباشد ؛ دل و جانتان را ، زبانتان را ، مغز و انديشه تان را ، دستانتان را و همه وجودتان را پاك ،استوار ، نيرومند ، پيروز و پيشرونده بدارد. آمين
 مهر ماه هميشه با همه ما بوده و خواهد بود. مهرماه يادآور روزهاي بازي و كودكي و زيستن در مدرسه و در موقعيتهايي است كه خرد و درشت ، سخت وآسان، خوب و بد، زشت يا زيباهستند؛ امّا ميتوانند براي ما نقش آموزنده داشته باشند .
آموختن از تمامي زوايا و يادگيري از همه ابعاد عالم هستي هنري است كه خداوند به بندگان خوبي همچون شماعنايت كرده و خواهد نمود ، آمين.
در آخر اين متن :
از شماميخواهم تا بدانيدو بياموزيدكه بين نيكوكاري و زشتكاري تفاوت است ؛ كه بين انديشه و گفتار پاك و انديشه و گفتار ناپاك تفاوت است ؛ كه بين كردار و اعمال نيك و اعمال بد تفاوت است ؛؛ شمامانند هميشه  بكوشيد تا " پندار نيك ، گفتارنيك و كردار نيك " را همواره در كنار خود و در وجود خود اجرا كنيد . بدانيدكه ايزد يكتا با شما خوبان است .
عزيزان ؛ در درون ما انسانها نيروهايي و تعصباتي هست كه ما را به طرف انجام امور زشت ميشكد ! در بيرون وجود ما آدمها هم نيروهاي اهريمني و شيطاني زيادند !! ابتدا بايد در تربيت و مهار خودو علايق خود بكوشيم و سپس دنيا را خوب بشناسيم ! اهريمن و ياران اهريمن و ايادي شيطان را بشناسيم و خود و خانواده را از همه بديها و زشتيها دور نگاداريم. اين مهم لازمه اش داشتن و فزوني انديشه ورزي و خردورزي و يادگيري است كه من جانب الله همه شما در آن مسير خوب هستيد .
از شماميخواهم بپرسيد و بپرسيد و بپرسيد ! هر چه را كه دوست داريد بياموزيد پرسش كنيد و تحقيق كنيد و كند وكاو كنيد .
حتي اگر لازم شد كرم خاكي را از زير خاك خارج كنيد تا بشناسيد اش ! عقرب را از لانه اش خارج كنيد تا بدانيد اش ! و با احتياط در هر سوراخ سمبه عالم انگشت كنيدتا به وجودشان پي ببريد . آموختن در كندوكاو و در به چالش كشيدن هستي و طبيعت و افراد است .
از شماميخواهم همواره سرتان را بالا بگيريد و با اعتماد به خود و اقتدار حرفهايت را بزنيد
 
خداوند دانا نگهدار شماو همسالان خوب شما و آينده درخشان شما خواهد بود.
از تمامي فرهنگيان ، معلمان ، اساتيد و پيشكسوتان عرصه مهر و علم و دانش سپاسگزارم و براي بودن شما با فرزندانمان قدردان تان هستم .

 

آغاز مهر ١٣٩٨

دکتر سیروس عباسی


 

بنام زیبایی بخش هستی

پنجمین مصاحبه سراغ شهروندی رفتم نخبه،خوش مشرب و متواضع و صاحب نظر در بیشتر زمینه های علمی.از آن انسانهایی که روی خود کار کرده و از کوچکترین فرصتها برای مطالعه و به روز بودن استفاده بهینه می کند.از ایشان تشکر می کنم با داشتن مشغله کاری فراوان به احترام شهروندان با دقت و ظرافت این مصاحبه را انجام داد.

برای ایشان آرزوی توفیقات روز افزون دارم.
شهروند مصاحبه

سلام و عرض ادب خدمت شما.ابتدا تشکر میکنم جهت قبولی مصاحبه و خوشحالیم که به عنوان پنجمین مصاحبه شونده در خدمت شما هستیم.
۱.مختصری از بیوگرافی خود را برای خوانندگان بفرمایید؟

با درود به همه هم ولايتي هايم و سپاس از زحمات شما.
عبدالرحمن بابا احمدي هستم. زاده  ٤٨ در همين خاك دامنگير و نسل اندر نسل هم در همين بزرگْ قطعه كوچك كه نامش وطن است!
۳.به زعم و نظر تمامی معلمان شهر شما در سر لیست نخبه های آنها بوده اید؟چرا؟چقدر آن استعداد شما بوده و چقدر آن پشتکار و زحمت بوده؟

البته نظر لطف آنهاست.
من واقعاً با شكسته نفسي هاي نخ نما و تصنعي ميانه اي ندارم ولي صادقانه مي گويم داشته هاي ناچيز همه ما از زحمات بي شائبه معلمان است.
من هر كدام از معلمانم را كه مي بينم ناخودآگاه دوباره همان حس و رابطه معلم-شاگردي تكرار مي شود.
نسل ما همه زحمتكش و درسخوان بودند به هر حال با واقعيات سخت زندگي از همان ابتدا آشنا مي شدند و شاهد زحمات توانفرساي پدران و مادرانمان بوديم و اكثريت نمي توانستيم بي انگيزه و بي تفاوت باشيم.

واقعاً بدون اغراق بخش عمده آن تلاش و زحمت بود تا استعداد!
با تمام وجود و با تجربيات شخصي كاملاً باوردارم كه به قول اديسون:
موفقيت يعني يك درصد استعداد و ٩٩ در صد تلاش.
۴.در آن سالهای نبود امکانات چگونه درس می خواندید؟

شرايط بسيار سخت تر از نسل ما نسلهاي قبل از ما بودند كه درس خواندن برايشان بارها از ما هم سخت تر و طاقت فرساتر بود كه بايد از بزرگان آن نسل كه الگو و سرمشق ما بودند ياد كنيم.
همين جا از آنها نيز قدرداني و سپاسگزاري مي كنم.
ما از پنجم دبستان دو شيفت بوديم و در هر روز ٤ بار فاصله خانه تا مدرسه را پياده مي رفتيم.
چند سال هم در نبود برق تكاليف مدرسه و درس خواندنمان با چراغهاي نفتي مشهور به" چراغ سيمي" بود.
دبيرستان دالكي كه مي رفتيم همه بچه هاي محل بايد سحر بيدار مي شديم كه با ميني بوس هاي ولات كه كلي معطل مي شدند تا مسافرشان تكميل شود طوري برويم كه ساعت ٧/٥ صبح زمستان در  مراسم صبحگاه دبيرستان حاضر باشيم و جالب آنكه به ندرت كسي عقب مي ماند و هميشه آقاي مهتدي-مدير دبيرستان- از اين نظر بچه هاي ولات را تحسين مي كرد…
۲.مختصری از مراحل تحصیلی خود تا به امروز را شرح نمایید؟

سال ٥٥ شروع تحصيل در دبستان كاووسي مزارعي و تا پايان دوره راهنمايي در محل بودم.
دوره دبيرستان را به شيراز و دبيرستان شبانه روزي عشايري -يادگار مرحوم بهمن بيگي بزرگ- رفتم. لازم به يادآوري است كه وقتي با برادر بزرگ رفتيم حتي نتايج پذيرش را هم اعلام كرده بودند و آقاي ضيايي-كه عمرش دراز باد-با ديدن كارنامه نمرات، مرا از اختيارات ويژه خود پذيرفت.
البته من هم سعي كردم جواب اين اعتماد را بدهم و تابستان سال بعد بعنوان نماينده و شاگرد ممتاز كل دبيرستان در اردوي دانش آموزان ممتاز دبيرستانهاي شيراز به اردوي اردوگاه دانش آموزي شهيد باهنر تهران اعزام شدم.
سال بعد چند تا ازنخبه هاي محل( مرحوم سيد علي موسوي و آقايان رزمجو، جوكار و بارگاهي) را معرفي كردم كه حتي بدون امتحان ورودي پذيرفته شدند و همه از نخبه هاي دبيرستان…
۵.چندتا از دانش آموزان مستعد و نخبه دوره خود را نام ببرید؟

دكتر كشاورز-دكتر اكبر مزارعي
آقايان منوچهر رزمجو- محمد بارگاهي-محمدحسين هادي پور-(نقد)علي بارگاهي-مرحوم سيدعلي موسوي-محمدرضا رزمجو و محمدرضا جوكار و
۶.چه شد رشته علوم تجربی را انتخاب کردید؟چه شد رشته پزشکی را انتخاب نمودید؟

از كودكي به مطالب علمي علاقه ويژه داشتم.
فضاي تشويقي هم بشدت به نفع رفتن به رشته تجربي بود.
خب واقعيت آن است از زمان فراعنه مصر و سينوهه پزشك مخصوص فرعونهاي مصر تا هم اكنون و حتي بعدها پزشكي واجد جذابيتهاي زيادي است كه اكثريت قريب به اتفاق آنهايي را كه بتوانند بروند به سمت خود مي كشاند.
واقعاً طوري بود كه دو سال آخر دبيرستان در عالم بيداري جز به قبول شدن در پزشكي -آنهم فقط شيراز يا تهران- به چيز ديگري نمي توانستم فكر كنم( البته بعدها فهميدم اينهمه سخت گيري به خود و متعاقب آن فشارهاي حاصله نه مفيد و نه ضروري بود!!)
۷.در دوره شما نابغه ای بود به نام سید علی که خیلی زود از میان شما پر کشید و آسمانی شد،از خصوصیات زنده یاد بگویید تا همشهریان از طریق این مصاحبه هم بدانند چنین همشهری داشته اند و  فاتحه ای نثار روح بزرگ آن مرحوم نمایند ؟از آن وداع تلخ هم بگویید؟

آن زمان شايد خصوصيات و عملكردهاي بسياري از بچه ها طبيعي و  معمولي به نظر مي رسيد ولي الان كه با ديد وسيع تري مقايسه كنيم واقعاً مواردي اعجاب برانگيز بود:

مرحوم علي بيماري مادرزادي و شديد قلبي داشت بطوريكه سال آخر زندگي( سال اول دبيرستانش) حتي يك طبقه خوابگاه را نمي توانست يكسره بالا بيايد و بارها كبود مي شد و حتي چند بار غش كرد ولي ذره اي از تلاش و روحيه بخشي باز نمي ايستاد.
يك پيشنهادش اين بود كه ما كه نمي رسيم كتابهاي زيادي بخوانيم هر كسي كتابي بخواند و خلاصه را براي بقيه توضيح دهد و چقدر از اين لحاظ همه با …
۹.شما با اینکه یک پزشک هستید ولی صاحب نظر در بیشتر علوم انسانی هستید از اقتصاد و ت گرفته تا شعر و ادبیات،چگونه ممکن است؟
نه من اصلاً در جايگاه صاحب نظري نيستم
بله! بعنوان يك علاقمند حوزه هاي مختلف علوم انساني بصورت آماتوري فقط اين علاقه ها را افتان و خيزان پيگيري مي كنم همين!!

ولي در مورد چگونگي آن: در دوران چندين شانس داشته ام
١-شروع سواد آموزي من مصادف شد با جريانات انقلاب و اين باعث گسترش ورشد انفجاري كتاب، رومه، مجله و كالاهاي فرهنگي در كشور و حتي در روستاهاي دورافتاده اي مثل محل ما شد.
٢-برادر بزرگترهميشه اهل مطالعات متعدد بودند
٣-برخي معلمان فوق العاده و استثنايي در دوران تحصيل مانند آقاي شولي و حاج آقا موسوي در محل و آقايان دكتر نوروزي و مرحومان فرصتي و حسن شاهي در دبيرستان شيراز و آقاي شبانكاره دبيرستان دالكي كه همه مطالعه كتب غير درسي را تشو…
۸.با توجه به شناختی که از شما دارم از هیچ چیز به اندازه کتاب خواندن لذت نمی برید،چرا؟
چند کتاب در کتابخانه شخصی شما وجود دارد؟

واقعاً نمي دانم چرا!!
اين هم مثل خيلي چيزهاي ديگر زندگي است كه حتماً" علت ياعلتهايي" هر چند در سطح ناخوداگاه دارد كه شايد ما ندانيم ولي دليلي ندارند!!

تعداد كتاب؟!! تعداد كتاب نه هدف است نه به قصد رسيدن به ركوردي خاص و نه خودِ عدد فايده خاصي دارد! بهمين دليل واقعاً حتي دنبال يه آمارگيري كلي هم نبوده ام ولي فكر كنم  تا اكنون حدود ١٥ هزار جلدي شود كه البته مرتب دارد به آنها اضافه مي شود گرچه متاسفانه شايد ١٠ درصد آنها را فرصت كرده باشم بخوانم.تمام آرزويم در صورت باقي بودن بقا كم كردن هر چه بيشتر كار حرفه اي و افزودن بر سرعت مطالعه است. كه وقت زيادي نمانده:
بقول سعدي عليه الرحمه" اي كه پنجاه رفت و در خوابي/ مگر اين چند روزه دريابي!"
و…
۱۰.بیشتر از مطالعه کتابهای پزشکی لذت می برید یا علوم انسانی؟چرا؟
خوب دوره تحصيل از كتابهاي پزشكي، گرچه هيچگاه شوق مطالعه غير درسي را نتوانستم از خود جدا كنم ولي واقعيت آن است كه بعد از اتمام تحصيلات هرچه جلوتر آمدم و مي آيم كفه علوم انساني برايم سنگين تر مي شود.
۱۱.شما از فعالان انجمنهای ادبی شهر هستید،اول اینکه چه انگیزه ای باعث می شود برای جلسات انجمن از شیراز به وحدتیه بیایید؟بعداز گذشت چند سال شاهد چه تحول و خروجی از انجمنهای ادبی بوده اید؟
پیشنهاد شما برای پربارتر بودن انجمنهای ادبی چیست؟

ا-علاقه ذاتي به حوزه ادبيات
٢-علاقه به پيشرفت همه جانبه زادگاهم بويژه در زمينه هاي فرهنگي
٣-تشويق نسل جوان پر استعداد شهرمان كه پر از ظرفيتهاي بالقوه هستند.

بسياري از چهره هاي تاثيرگزار شناخته شدند و تشويق شدند و همگي بيش از پيش  فهميديم خوشبختانه چقدر ظرفيتهاي آماده استارت زدن براي پيشرفت داريم و اين چقدر مسئوليت همه مان را سنگين تر مي كند!!

اما پيشنهاداتي چند:
١-استقبال و نقش موثرتر بازي كردن فرهنگيان بويژه دبيران ادبياتمان
٢-افزايش مطالعه پيگير توسط اعضا و علاقه مندان بويژه نسل جوان
٣-حمايت بيش از پيش مراكز دولتي و نهاده…
۱۲.چه باید کرد که وحدتیه در همه زمینه ها پیشرفت و توسعه نماید از مسایل فرهنگی بگیر تا عمرانی و ورزشی؟

والا فكر كنم اين سوال يك جواب سر راست ندارد اگر هم داشته باشد من در حدي نيستم كه دستورالعمل جادويي بنويسم كه همه مشكلات را برطرف كند 
مثل اينكه بگوييم چه نسخه اي مي توان نوشت كه تمام بيماران را در حال و آينده درمان كند!!
اگر كسي ادعا كند چنين نسخه اي را مي نويسد يا از سنگيني سوال پرت و دورافتاده است يا شياد است!!
۱۳.برای انتخاب شایسته ها چه کار باید کرد که از قوم گرایی و این طرف آن طرف کردن شهر به سمت شایسته سالاری حرکت کنیم؟

در كوتاه مدت تشويق افراد متناسب با مسئوليت براي ورود به صحنه هاي عمومي
در ميان مدت و دراز مدت تشكيل جلسات گاهانه از افراد مختلف و اقوام متعدد و گسترش بينش فراقومي و فرامكاني و كار فرهنگي درازمدت و باوراندن اين نكته به همگي مان كه حيف است حدود شعور و سقف فكرمان را چند كيلومتر مربع خاك و جغرافيا تعيين كند!!
۱۴.تاثیر شفافیت عملکرد مسئولین در پیشرفت و توسعه جامعه چیست؟
تجربيات متعدد جوامع مختلف در طول زمانها و فرهنگها و اديان گوناگون نشان داده است انسان بدون كنترلهاي بيروني و دروني( وجدان و نصايح اخلاقي و. ) ذاتاً به سمت فساد خواهد رفت.البته كنترل و شفافيت عملكردي بيروني در درازمدت مهمتر و موثرتر است.
در اين روند تعريف حوزه خصوصي و حوزه عمومي بوجود آمد.
حوزه خصوصي به خود افراد واگذار شد ولي حوزه عمومي مانند سياست و نهادها و سازمانها بايد در بيشترين حد ممكن شفاف و بر اساس مسئوليت -البته با حفظ حريم و احترام -باشد.
هر جا به بهانه گردش سريعتر امور و عدم دخالت افراد غير مسئول يا اعتماد زياد به سياستمداران و كارگزاران از نور تاباندن به كانونهاي قدرت جلوگيري شد بدون استثنا در درازمدت به تشكيل كاست هاي قدرت، تاريكخانه ها و پستوهاي حيف و ميل و صورت حساب سازي و رانت بري…
۱۶.پیشرفت علم و تکنولوژی تا کجا خواهد رفت؟تاثیر فضای مجازی بر جامعه چیست؟
دو سر طيف خواهد بود: بشر يا خود را نابود خواهد كرد يا رسد آدمي به جايي كه بجز خدا نداند!!

۱۷.تلخ ترین و شیرین ترین خاطره دوران پزشکی خود را بفرمایید؟
يكي از تلخ ترين خاطرات:
آخرين باري بود كه مرحوم باقر ارشدي را يك هفته اي قبل از درگذشت،در مطب شيراز سونو كردم( ايشان را در طي چند سال بيماري بارها در برازجان سونو كرده بودم)و ديدم كبد كوچك، توده هاي قبلي بزرگتر و مقدار قابل ملاحظه اي آب در شكم جمع شده است كه اينها همه علائم مرگ قريب الوقوع بودند. تقريباً مطمئن بودم آخرين باري است همديگر را مي بينيم تا درِ  آسانسور مشايعت كردم با بغض ولي در عين حال حرفهاي روحيه بخش ازشون خداحافظي كردم: حرفهايي كه هيچكدام باور نداشتيم!!
از شيرين ترينها: اولين باري كه در سونو خبر بارداري يك زوج نابارو را بع…
۱۵.چند وقتی هست که هجمه علیه دستمزد بالای پزشکان هست،چرا؟چرا یک پزشک باید دسمتزدش چند تا چندصد برابر یک کارمند مثلا دکترای اقتصاد یا دکترای حقوق و.باشد؟
الف:وقتي جامعه اي از بهبود شرايط اقتصادي اكثريت مردمش به هر دليلي ناتوان است، راه راحت تر پايين كشاندن اقليتهاي ناچيز با متوسط درامدي بالاتر از معمول است
ب:پزشكان بعلت گرفتاري هاي شغلي و فرصت كمتر براي پيگيري و احتمالاً اشراف كمتر به حوزه هاي حقوقي جزو اهداف اوليه هستند.

پ:مطمئناً با بدتر شدن وضعيت اقتصادي مردم و براي تسكين پيدا كردن موقت اكثريت مردمي كه در معاش روزمره شان مانده اند و نيز كاهش عصبيت هاي اجتماعي از ناكارآمديها، فساد، رانت، اختلاس و اين بولدوزر به پزشكان محدود نخواهد شد و بعد وكلا، قضات، صنف طلافروشان و حتي تاجران جز مثلاً معامله گران خرماي خودمان و  . هم در نوبت خواهند بود!!
در واقع به…
۲۲.معضلات رشته پزشکی را بفرمایید چون همه فقط درآمد بالای آن را می بینند؟

پزشكي رشته اي پرترافيك، شديداً رقابتي و پر استرس است كه در حالت معمول تازه اگر موفق شوي آنرا به سرانجام نيكي برساني حدود ٢٠-١٥ سال از بهترين برش زندگي ات(يعني حدود٢٠ تا ٣٥ سالگي) را مصرف مي كند البته اين زمان  معمولي آن است اگر كشيكهاي شب تا صبح بيدار و استرس هاي گاه ازپا درآورنده آن را به حساب آوريم و با رشته هايي كه متوسط صبح تا ساعت اداري جمع و جور مي شوند مقايسه كنيم بالاي ٥٠ سال واقعي مي شود.
خلاصه مي توان گفت از ابتداي ورود تا زماني كه بتوان بصورت تخصصي خدمتي ارائه داد علاوه بر هزينه سرسام آور مالي حدود٢٠ سال زمان مي برد. مسئوليت انساني آن هم كه هميشگي است.
در بهترين حالتِ موفقيت،بيشتر بدرد جامعه، آشنايان و خانواده مي خوري نوعي
پيشمرگ شدن براي بقيه است!!
۲۳.ممکن است در آینده شاهد چاپ کتابی در زمینه ادبیات یا هر موضوعی از شما باشیم؟

انسانها قابل احترامند و وقتشان  سرمايه غيرقابل جايگزين آنها پس قابل احترام تر
بنابراين زماني بايد چيزي نوشت كه ارزش وقت گرفتن از مخاطب را داشته باشد.
پس در هر زمينه اي كه  بخواهيم بنويسيم بايدحرف نو و مفيدي براي گفتن داشت.
نوشتن وسيله است نه هدف!!
من هنوز  اين شرايط را بدست نياورده ام.
۲۴.چه توصیه به جوانان شهر دارید برای داشتن یک زندگی خوب؟
بر خلاف شعارهاي انشاوار مي دانيم بدست آوردن مولفه هاي يك زندگي خوب به بسياري فاكتورها و عوامل بستگي دارد و همه آنها در دست خودِ فرد نيست ولي بعنوان يك پيشنهاد كلي بشدت معتقدم هر فردي حداقل در يك زمينه و حوزه خاص نابغه است و قبل از آنكه دير شود تلاش كند زمينه استعداد و علاقه ذاتي خود را بدست آورد و پيگيري كند.
به نظر من،زندگي خوب يعني رفتن از استعدادهاي بالقوه به توانهاي عملي و بالفعل در جاده عشق و علاقه!!
۲۵.اسامی را که نام میبرم در یک جمله احساس یا نظرت بفرما

حاج اکبر بابا :
بيش از برادر بزرگترْ استاد،الگو و سرمشق

حاج محمدرضا فقیه الاسلام
پيشكسوتي كه فاصله سني را باهاشون احساس نمي كني 
با قلمي گاه حسرت برانگيز!

حاج سید قاسم :
مردي براي تمام فصول

حاج محمدعلی حیاتی
عاشق و پيگير هميشگي رياضيات

حاج محمد نورافکن
نماد اراده براي ايجاد تغييردر مسير زندگي فردي
دکتر ایرج کشاورز
دوستيْ معتبر ، كم سن ترين نابغه مباحث سياسي
در اواخر دهه٥٠ شايد در جهان!!! 
دکتر اسفندیار فولادی
قلبِ رشته  قلب
دکتر سیروس عباسی
جراح ترين  اديب و اديب ترين جراح

علیکرم افشار
زحمتكش قابل احترام عرصه ادبيات و فرهنگ با علاقه اي بيش از امكاناتي كه در اختيار دارند.

حسین جعفری
متخصص ترين و گنجي در ادبيات كلاسيك .
طنزپردازترين در عرصه طنز شفاهي و كمي انعطاف ناپذير و مستعد سوتفاهم در حوزه طنز گفتماني مكتوب 

حسین مزارعی:
طنزپردازي مادرزاد، دلسوز پيشرفت همه بچه هاي ولات و منطقه از هر طيف و طبقه در چند نسل

علیحسین جعفری(بیدل):
صادق ترين و انتقادپذيرترين دوست 

حاج عدنان مزارعی:
پر از ظرفيتهاي بالقوه

فرمانده گودرز رحیمی
مديري مادرزاد، زحمتكش بي چشمداشت امور فرهنگي، شاعري كم توجه به استعدادهاي شگرفش!!

ساحل تراکمه
 غزل بانو ترين شاعر ولات. مخالف هر اظهار نظري حتي اگر خلافش 

ثابت شود!!

حسین باقری 
باسوادترين شاعر جوان ولات با آينده اي روشن در سطح كشوري

محسن کاووسی
از معدود چهره هاي چند استعداده ولات طنز پردازي كه با مطالعه بيشتر در اين زمينه حرفهاي زيادي براي گفتن خواهد داشت.

 

مصاحبه کننده:محسن کاووسی


 

       .جهانِ زیر آب پر هیاهو و پر جنب و جوش است ولی جهان روی آب ساکت و خاموش. این یعنی دریا آرام گرفته و ماهی‌گیرها به دریا بر خواهند گشت. باید بخت­یار باشم که جریان آب مرا به مسیر رفت و آمد قایق‌ها و لنج‌های صیادی ببرد. خودم را به دست جریان می‌سپارم. نمی‌توانم که نسپارم. شاید بهتر باشد بگویم به دست جریان سپرده می‌شوم. گاهی صدای قایقی از حوالی‌ام رد می‌شود؛ سرم که زیر آب باشد صدا چند برابر در گوشم می‌نشیند. صدای موتورِ قایق‌ها که می‌آید انگار توی گوشم طبل می‌زنند. سنج و دمام می‌شنوم. می‌بردم وسط مجلس عزا. ولی صدایی ندارم که فریاد بزنم، من هم عزادارم. عزادار بلاتکلیفی. عزادار این‌که هیچ چیز را به یاد ندارم و همه مرا از یاد برده‌اند.

در نمی‌دانم چندمین روز و از بین نمی‌دانم چندمین صدای گذرنده، بالاخره صدایی به سمتم می‌آید که دور نمی‌شود و برعکس هی نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود. طبل‌ها شدت می‌گیرند و سنج و دمام اوج می‌گیرد. بدنم از خود بی­خود می‌شود. حرکات موزون و یواشم بدل به حرکات ناموزون و نامنظم می‌شود. تند تند سرم زیر آب می‌رود و بالا می‌آید. صدای یک قایق است که نزدیک به من آرام می‌گیرد. فشار از موتورش برداشته می‌شود و در یک نقطه ثابت می‌ماند. لابلای صدای موتور، گفتگوی نامفهومی شکل می‌گیرد. صورتم زیر آب است و دست­هایم عمود بر بدنم باز مانده‌اند. صدای‌شان که بند می‌آید، ناگهان چیزی پشت گردنم اصابت می‌کند و به سمت پایین بدنم لیز می‌خورد. این کار چند بار تکرار می‌شود تا چیزی به جایی پایین لباسم گیر می‌کند. هیجان عجیبی دارم. این لحظه برایم حکم دقیقه‌ای را دارد که دو دلدادهٔ شوریده بخواهند برای اولین بار یکدیگر را در آغوش بگیرند. اگر قلبم کار می‌کرد، حتمن در این لحظه از فرط خوشحالی از کار می‌افتاد. الان است که بچرخم و با صیادها روبرو شوم؛ بعد یکی از آن‌ها که مرا می‌شناسد، اسمم را بلند فریاد می‌زند. بعد می‌گوید فلانی تو اینجا چه می‌کنی» از شنیدن اسمم، دلم غنج می‌رود؛ و یادم می‌آید کی هستم. بعد روی قایق‌شان می‌نشینم و زیر آفتاب، آخرین قطره‌های خیسی بدنم خشک می‌شود. راستش تصمیم دارم ماجرای انتظار کشیدنم را به آن‌ها نگویم. چه نیازی هست بگویم چشم باز کردم و دیدم روی آبم، و از یاد برده بودم که اسمم چه بوده و کی هستم. معتقدم که در مورد اطلاعات دادن به دیگران باید خسیس بود. باور کنید گفتن واقعیت، هیچ نفعی ندارد. تنها حرف‌های‌تان را می‌گیرند و علیه خودتان آن‌ها را استفاده می‌کنند. خیلی راحت می‌گویم: برای شنا کردن اینجا هستم و حالا که شما را دیده‌ام دلم می­خواهد با شما بیایم ماهیگیری.

فشاری می‌چرخاندم. صدا می‌گوید عیفففف. چه بویی. حالم بد شد». صدای دیگر هشدار می‌دهد چیزی جلوی دماغ و دهن­تان بگیرید». صدا کمی مکث می‌کند، بعد می‌گوید هیچی از صورتش نمانده». صدای دیگر با عصبانیت می‌گوید عهه عهه. ولش کن بریم به کارمون برسیم.» صدا جواب می‌دهد نه بابا. این چه حرفیه؟ خدا رو خوش نمیاد» صدای دیگر می‌گوید چی رو خوش نمیاد؟ یعنی باید وایسیم این گَند بزنه به روزمون تا خدا رو خوش بیاد. یعنی تا ما روزمون خراب نشه، خدا راضی نمیشه؟» صدا جواب نمی‌دهد و صدای دیگر دلیل می‌آورد اصلن گرفتنش که کار ما نیست. تازه بگیریمش چکارش کنیم. دنبال دردسر می­گردی‌ها» من گیج می‌شوم. از حرف‌های‌شان سر در نمی‌آورم. چطور این‌ها من را نمی‌شناسند. این‌ها که نباید مثل من بی حافظه شده باشند. از دست‌شان حسابی کفری می‌شوم. چندتا حرف گُنده آماده می‌کنم که نثارشان کنم اما زبانم نمی‌چرخد. صدا می‌گوید اجازه بده الان خودم درستش می‌کنم»  فضا ساکت می‌شود و بعد صدا به حرف در می‌آید سلام. الو الو. سلام. الو می­شنوی؟ الان چی؟ الو. خوبه؟». صدا وقتی مطمئن شد که شنیده می‌شود، می‌خواهد که بیایند و مرا که نمی‌شناسد، ببرند. صدا تاکید می‌کند خیلی نمی‌توانند منتظر بمانند و از کار و زندگی افتاده‌اند. صدا مجبور می­شود جملاتش را چند بار تکرار کند و هربار بلندتر داد بزند. بعد خداحافظی می‌کند و فضا برای چند لحظه خاموش می‌شود. صدای دیگر می‌گوید میگم چطوره نشونه‌ای، پرچمی، چه می­دونم بوچی بهش ببندیم و بریم به کارمون برسیم؟ ولله داریم الکی وقت تلف می‌کنیم.» صدا جوابش را نمی‌دهد. موتور قایق زوزه می‌کشد و صدای موتورش دورم دایره می‌زند؛ موجی مرا بالاتر از آب می‌برد و بعد فشار از صدای موتور برداشته می‌شود و موج زیرم را خالی می‌کند. یکباره فرو می‌روم و بدنم چند ثانیه گیج می‌خورد و بعد دوباره آرام می‌گیرد.

درکی از گذر زمان ندارم ولی وقتی صدای دیگر می‌گوید پس چرا نمی آیند؟» معلوم است که خیلی طول کشیده و زمان زیادی گذشته است.

صدا حرفش را بی­جواب می‌گذارد و می‌گوید واقعا داغون شده‌ها.» صدای دیگر زیر لب غر می‌زند شده که شده»

فکر نکنم مال طرفای خودمون باشه. این چند روزه که کسی دریا نرفته. همش باد بوده.»

یعنی اینو باد آورده؟»

حتمن. باد که هیچ وقت خیرش به ما نرسیده»

ای بابا. تو هم که همیشه ناشکری. مگه همین تو نبودی که پارسال بنزینِ قایقت تموم شدو باد آوردت تا ساحل»

اون یه بار معلوم نبود باد از کدوم طرف وزیده بود. شانس آوردم.»

باز خوبه که یادت هس»

خب حالا که چی. باید از باد هم تشکر کنم؟ ولمون کن بابا. سوال من اینه: تا کی باید علاف بمونیم؟»

صدا که می‌خواهد بحث را بخواباند، می‌گوید من میگم همین دور و بر قلاب بندازیم تا برسند». صدای دیگر که حتمن موافق ست هیچ نمی‌گوید.

رها می‌شوم و دوباره می‌چرخم روی شکم. آب می‌دود توی حفرهٔ چشم و گوشم.

کمی بعد صدا می‌گوید: صدا می‌آید. صدای دمام بلند می‌شود و بعد با سنج و بوق قاطی می‌شود. یزلهٔ ماهی‌های فراری شروع می‌شود. صدا می‌گوید دیدی اومدن. میدیم ببرنش. دیگه چی می‌خوای؟» صدای دیگر می‌گوید آره می برنش ولی بوی گندش تو دماغمون می‌مونه». قایق‌ها نزدیک می‌شوند و فشار از صدای موتورها برداشته می‌شود. بعد صداها از هم جدا می‌شوند. صدای جدید می‌پرسد همینه؟» و منتظر جواب نمی‌ماند. چیزی پشت گردنم اصابت می‌کند و به سمت پایین لیز می‌خورد. دور دوم آن چیز به جایی از لباسم گیر می‌کند. اما دیگر هیچ هیجانی ندارم. بیننده رسیده و مرا دیده اما به جا نیاورده. من را نتوانسته بشناسد. من شناخته نمی‌شوم، پس نیستم.

فشاری مرا دمر می‌کند و صدای جدید عوق می‌زند این‌که هیچی از صورتش نمونده» صدای قدیم می‌گوید ای آدمی. هیچی نیستی.  با آب هم ریقت در میاد» بعد صداها یک صدا می‌شوند و یک زور؛ از آب خلاصم می‌کنند. صداهای قدیم و جدید از هم خداحافظی می‌کنند. نوبت به یزلهٔ قایق‌ها می‌رسد و شیون موتور قایق‌ها. می‌رویم تا جایی که فشار از صدای موتورها برداشته می‌شود. صدایی با فاصله می‌گوید خدا قوت. طنابت رو بنداز، من می‌گیرمش» و لابد طناب انداخته می‌شود. صدای با فاصله می‌گویدبیارینش بالا.» چند لحظه بعد صدای با فاصله درست بغل من ایستاده و می‌گوید این رو بخونین و امضا کنین. صورتجلسه ست»و لابد امضا می‌کنند. صدای جدید می‌پرسد معلوم نشد کیه؟» صدای با فاصله می‌گویدما که گزارشی از گم شدن کسی بهمون ندادن. اینم که صورتی نداره. فعلا چیزی معلوم نیس تا ببینیم کی، کس و کارش پیدا بشه» صدای جدید می‌گوید با لباس مجلسی بوده، معلومه که جاشو نیست». چون جوابی نمی‌شنود، پی حرفش را می‌گیرد حالا چه میشه؟» و باز بی جواب می‌ماند. من غمگین‌تر می‌شوم. صدا می‌گوید چه جوری باید شناسایی بشه؟ من صدایی ندارم که بگویم توی جیبم؛ جیبم را بگردید».

 

حسین باقری


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مذهبی پرسش مهر20